وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است.

اَجی مَجی

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۰ ب.ظ

با خوندن این پست یاد قدیما افتادم. روزهایی که امتحان داشتم قبل از رفتن به مدرسه حتما سعی می‌کردم توی لیوان بابا چایی بخورم. دلمو آروم می‌کرد این کار. حس می‌کردم حتما روز خوبی خواهم داشت، امتحانم نتیجه خوبی خواهد داشت. قبل از خروج از خونه هم به مامانم می‌گفتم برام دعا کن. تا صدای دعای خیرش رو نمی‌شنیدم دلم آروم نمی‌شد. این دو تا مرحله که انجام می‌شد دیگه هیچ اتفاقی نمی‌تونست خم به ابروی من بیاره. شادترین دختر روی زمین می‌شدم. قشنگ‌ترین روز رو می‌گذروندم. بالاترین نمره‌ها واسه من می‌شد. کامل‌ترین جوابا رو می‌نوشتم. بهترین روز زندگیمو سپری می‌کردم.

این روزا خیلی دلم می‌خواد دوباره صبحونمو بعد از بابا توی لیوان چاییش بخورم و قبل از خارج شدن از خونه از مامان بخوام برام دعای خیر بکنه. جوری که صداشو بشنوم و بعد همه‌چی گل و بلبل بشه. دیگه خم به ابروم نیاد. توی مسیرم هیچ اتفاق بدی نیفته. هیشکی نتونه ناراحتم کنه. یه جوری همه‌چی راست و ریست بشه که نفهمم چی شد.

 

+ ذهن من تحلیل‌گره، الان که داشتم این پست رو می‌نوشتم داشت فریاد می‌کشید: «هی حواست هست خرافات از دل همین‌چیزا بیرون میاد؟» اما چون پیام پست یه چیز دیگه بود، من بهش اهمیت ندادم. شما هم اهمیت ندید.

که هنوز ما زنده‌ایم...

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۳۲ ب.ظ

پست‌گذاشتن با گوشی هنوز برام سخته. لپ تاپ هم به نت وصل نمیشه. اینه که نیستم این روزا‌ با وجود اینکه خیلی‌ دوست دارم باشم و سعی می‌کنم باشم. 

خیلی مراقب خودتون باشین. خیلی از خودتون خبر بدین. خیلی ترساتون رو مدیریت کنین. روزای قشنگمون می‌رسه. حقمونه که روزای قشنگمون برسه.