وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

کیستم؟ نامم چیست؟

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۹:۲۶ ب.ظ

تابه‌حال خودتان را گم کرده‌اید؟ یک سال و شاید بیشتر از یک سال خودم را گم کرده بودم. می‌دیدم بعضی آدم‌ها از من فاصله می‌گیرند و بعضی‌ها کاملا ترکم می‌کنند و نمی‌دانستم چرا؟ می‌دیدم بعضی‌ها دارند صبوری می‌کنند و سعی می‌کنند بمانند، می‌فهمیدم آشنا هستند؛ اما نمی‌دانستم چه کسی هستند و اصلا خودم چه کسی هستم؟ یک‌سری خاطرات برایم پررنگ شده بود و عذابم می‌داد و یک‌سری کاملا از ذهنم پاک شده بود انگار هیچ‌وقت آن‌ها را تجربه نکرده‌ام. انگار در دریا غرق شده باشم و به حبس ابد در قعر دریا محکوم شده باشم. یک دنیای عجیب و غریبه و البته دور و بی‌خبر از دنیای واقعی، از دنیایی که به آن تعلق داشتم؛ دنیایی که خودم را به من می‌رساند. گاهی مدام دست‌وپا می‌زدم تا خودم را به سطح آب برسانم و به یاد بیاورم ساحل کدام طرف است و چقدر باید شنا کنم که خودم را به ساحل برسانم، که نجات پیدا کنم. یا دست‌کم فریاد بزنم و از آدم‌های غریبه و آشنا درخواست کمک کنم. اما گاهی ناامید و نابلد و مستأصل در همان عمق زیاد می‌ماندم. به اطرافم نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم تا ابد به زندگی در این دنیای پایین و ناشناخته در بی‌خبری کامل دچارم.

حالا حس می‌کنم سرنخ‌هایی به دستم رسیده است که مرا دوباره به سطح آب آورده. ساحل را از دور می‌بینم و چهره‌ی آدم‌ها برایم آشناتر است. حس می‌کنم اگر دست و پا بزنم و از خسته‌شدن نترسم، بالاخره یک روز به ساحل می‌رسم. ساحلی که مرا به دنیای واقعی و خود واقعی‌ام خواهد رساند.

 امیدوارم یه قایق پرنده بیاد نجاتت بده... من که خستم و خوابم میاد

قایق پرنده نه. خود آدم باید خودشو نجات بده.

چه حال و هوای غریبی 

خیلی وقت بود از شما نخوانده بودم

بهترید؟

بیشتر در تلگرام مینویسم.
ممنونم. خوبم.

همه روزگاری خود را گم کرده ایم!

حداقل خود من!

نگاه که می کنم می بینم در بی خبری محض بودم

شوت و پرت

 

اما آخر سر به مدد امام زمان علیه السلام پیدا شدم :)

پیدا شدن به این معنی نیست تمام شده است

نه تو تازه به باریکه از نور می رسی

 

خودآگاهی قدم اوله...

خودآگاهی و پذیرش اتفاقات تلخی که افتاده. پذیرش نقطه شروع اتفاقات خوبه به نظرم.

آره، دقیقا... خودمو که هیچی، بقیه هم  گم‌میکنم گاهی. گم شده، بدون هیچ راهنمایی که حتی نمیدونم کدوم طرف باید برم! خودم هنوز گم‌و‌کورم، ولی خب دارم بقیه رو‌کم‌کم بیاد میارم🥺

بنظرم بقیه تا وقتی اینجایی که من هستمو درک نکنن تا حدی حرفام براشون مسخره باشه، ولی وقتی واقعا ببینن تا چه حد این حرفای تخیلی فانتزی برام‌واقعیه، خیلی جنون‌آمیزتر میشه😑 خیلی وقتا پیش خودم‌میگم خوبه که هیشکی نمیفهمه... خیلی خوبه...

اصلش همینه که بتونیم راه رو پیدا کنیم. اینطوری فقط یه چیز میمونه اونم اراده ی قدم گذاشتن توی اون راهه.

امیدوارم بتونین حستون رو به واقعیت تبدیل کنین.

نمی‌دونم برای شما اینطور هست یا نه اما بعضی مواقع گم شدن رو دوست دارم، حس دوباره از نو شروع کردن رو داره، این که چیزهایی که نمی‌خواستم رو گم کنم و چیزی به یاد میارم. خیلی از دردهایم به این شکل فراموش میشن، مثل گم شدن در چیزی.

ان‌شاءالله همین‌طور باشه.
اتفاقا دو روزه این موضوع ذهنم رو مشغول کرده. اینکه به جای اینکه وقت و انرژیمو بذارم برای پیدا کردن آدم گذشته، تلاش کنم یه آدم جدید از خودم بسازم و یه شروع دیگه داشته باشم.

یه وقتایی لازمه که گم بشی تا مسیرهای جدیدی رو تجربه کنی گم شدن لزوما همیشه بد نیست

گرچه نتیجه ی بدی نداشت اما خب نمیتونم بدی هایی که در مسیر داشت رو انکار کنم.

از این گم شدن‌ها گریزی نیست :) 

متاسفانه.

سلام

همه به نوعی این حس و حال و کم و بیش تجربه می کنند و گاهی گم می شیم  اما مهم اینه که ایمان و اعتمادمون به خدا را از دست ندهیم و تلاش کنیم که دوباره پاشیم و هدفمون را پیداکنیم و دستون را به زانومون بگیریم.

سال خوبی را ان شا الله به برکت ماه رمضان شروع کرده باشی ((-:

سلام.
ان‌شاءالله همه بتونیم راه درست رو پیدا کنیم.

آره خودم رو گم کردم و خیلی وقت ها تو بچگی هام دنبال خودم گشتم.

منم همینطور.

بیا ساحل و  از منظره لذت ببر

هوووم فکر خوبیه.

شاید باورت نشه ولی بعد از این همه مدت تازه فهمیدم یکی از اعضای بلاگردون بودی!

متشکرم :دی

شاید بشه گفت در گم شده ترین حالت ممکنیم

دقیقا.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">